۱۳۸۹ آذر ۳۰, سه‌شنبه

رمزگشایی از کیفیت بنزین تولید میهن(طنز)

در خاطرات پدرم و از آنچه که در روزهای آغازین پس انقلاب بر آنان رفته است، نکته ای کمی با مزه چشمم را بخود خیره ساخت. دوست دارم در اینجا بنگارمش تا شاید اندکی خنده بر لبان خوانندگان نقش بندد.

او از اتومبیلی بنام مسکوویچ می گفت که در سال 57 گویا از دایی همسرش(مادرم) خریده بود. البته نه من آن اتومبیل را بیاد دارم، و نه تاکنون همانندشش را در ایران دیده ام.

و آن طنز با نمک... پدر می گفت که از برکت انقلاب شکوهمند، بنزین کمیاب شده بود. از اینرو برای تأمین سوخت خودرو، نفت را با بنزین در هم می آمیخته ، تا اندکی چالش از میان رود. او افزود که از سوختن آن سوخت آمیخته، دودی کلان بیرون می تراویده است.

هدف از بازگویش آن یادمان این است، در روزی که نوشته ای را در روزنامه اطلاعات چاپ میهن دیدم، که بیان از آلودگی بی سابقۀ شهر تهران به سبب سوخت تولید ایران داشت ـ که البته روز بعد نیز بحمدلله با تیتر دیگری تکذیب شد ـ مرا بیاد آن یادمان پدر انداخت که شاید سوخت بنزین ساخت میهن، از همان طرفند آن روزگار برآمده است. کنون باید دید که بنزین ساخت این آقایان که بسیار نیز بر آن می بالند و می نازند، در آمیخته با نفت است، یا چیز دیگر. از اینها دور از باور هم نیست که بنزین را با زغال سنگ هم درآمیزند، که بی گمان ازشان همه چیز بر می آید.

ارسال به بی رنگی

۱۳۸۹ آذر ۱۰, چهارشنبه

قاتل که بود؟

شهلا براستی قاتل بود؟ پس اگر او قاتل بود، ناصر چه بود؟
می گویند صندلی را برادر لاله از زیر پایش کشید! پس قاتل که بود؟ قاتل، قاتلِ قاتل بود؟ عجــــــــــــــــــب!!!
این اسلام ناب چه غوغاها که با خود ندارد!!!!

ارسال به بی رنگی