۱۳۹۰ خرداد ۴, چهارشنبه

پندار یا کردار؟


ما بخاطر پنداشت ها(افکار) همواره با هم در ستیزیم. توجیهشان می کنیم. با یکدیگر جدل می کنیم و ...!
اما نکتۀ اندیشه برانگیر اینجاست، که پنداشت های ما نیستند که اساس به مقصود می دهند، بلکه این رفتارهای ماست که بازخواسته می گردند. رفتارهایی که ذیل مقولۀ قانون باید به چالش کشیده شده، و زیر پرسش قرار گیرند. و این همانی است که در کشورهای پیشرفتۀ دارای نظام های دموکراتیک به انجام می رسد.
ارسال به بی رنگی

۱۳۹۰ خرداد ۲, دوشنبه

ناصر حجازی پر کشید و داغدارمان کرد

در شگفت از کار روزگارم، که چنین گلهایی(ناصر و سایر از دست رفتگان نام آشنا) را می چیند، اما پلیدانی چون آلت الالاغان خامنه ای، جِنتی، تمساح یزیدی و ... را بر ما همچنان پایدار می دارد!!!

براستی این روزگار چرا با ما سر بی مهری و ناسازگاری دارد؟؟؟!!!

ارسال به بی رنگی

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۴, شنبه

هراس از صلیب شکستۀ فروهر نشان ایرانی در هزارۀ سوم میلادی

در هفته ای که گذشت شاهد جمله ای از دوستی در فیس بوک بودم، که مرا بشدت جریحه دار کرد. در آن شخص نگارنده، ادیان ابراهیمی را به مرگ، تنبلی، خودفروشی و... متهم ساخت! من بی درنگ به نگارش توضیحی برآمده و آنرا به این دوست گوشزد نمودم، که هرگز شایسته نیست که بدین منوال بر کسان با باورهای ایمانی تاخت و انان را با چنین الفاظی رنجاند.
اعتقادات مذهبی از هر گونه ای در میهن پهناور ما ایران، در اشکال گوناگون یک ارزش و هنجار اجتماعی است، که نه تنها احترام متقابل را باید شامل شوند، بلکه مقدس و پاک برشمرده می گردند. در این مقوله شوربختانه برخی بر مبنای ناهنجاری های ضد ارزشی موجود در کالبد نظام دینی ایران، به چنین اهانت هایی اهتمام می ورزند، که همواره نکوهیده و دور از شأن والای انسانی است.
در اعلامیۀ جهانی حقوق بشر، مادۀ 18 چنین آمده، که هر شخص مجاز به داشتن هر عقیده ای است و می تواند آزادانه آنرا انتخاب کرده و تغییر دهد. بلاشک این مزمون هر کیشی را در بر می گیرد، و گریزی نیست بر پذیرش و کرنش در برابر این حق بدوین انسانی. اما برخی به هر دلیل، تلاشهایی مذبوحانه برای توهین وتقبیح سایر افراد با باورهای غیر مشترک داشته، و آنرا گسترش می دهند! بی گمان این قبیل اظهارات برانگیختگی احساسات را در پی داشته، و منجر به ستیزی میان باورمندان کیش های گوناگون می گردد که زیانبار است. در این برهۀ حساس که جامعۀ مدنی نیازمند یکپارچگی در میان تمامی اقشار گوناگون همراه با تفکرات سیاسی و عقاید مذهبی است، می تواند از هم گسیختگی و دلسردی را محصول خود نماید.
مردم ایران دارای مذاهب گوناگون اعم از ایرانی (زردشتی) و ابراهیمی (مسیحیت، کلیمیت و اسلام) همواره و در تمام طول تاریخ به مهر و آشتی در کنار یکدیگر زیسته اند. اما اگر در زمانه ای اشخاص یا گروه هایی یافت شده، که با ابزار دین بر مردم غالب گشته و انان را تار و مار نموده و می نمایند، نمی توان به سایر باورمندان تعمیم داد و بر آنان خرده گرفت. امروز نیز از آنجاکه اسلام سیاسی اهرمی است در دستان زورمندانی که هرگونه ستمی را به مردم روا می دارند، نباید سایرین را به باد شماتت و نکوهش گرفت و بر باورشان خروشید. در درازنای تاریخ نیز چنین پدیده هایی چه در ایران زمین، و چه در اروپا و دیگر کشورها دیده و نوشته شده است. اما باورهای گوناگون ایمانی بواسطۀ اعمال غیر انسانی نسل های پیشین، هرگز نبایست بر گردن نسل امروز گذاشته شود. و نیز آنکه خشونتی را که امروز از برخی از این ستمکاران دین نما دیده می شود، نبایست به پای سایر باورمندانی که انصافاً نــه در این گردونه جای دارند، و نــه آن را به تأیید می رسانند نوشته شود. امروز بسیاری از آزاد اندیشان با هر کیشی بر تظلم های موجود می گریند، و از مظلومان دفاع می کنند. آنچه که هر روزه بر سر هم میهنان ما در ایران می آید، بسته به کیش فردی آنان نیست، چراکه اکثریت جامعۀ امروزی ایران در سیطرۀ این حکومت نا مشروع دینی به درماندگی می زیند و روزگار را به ناکامی می سپرانند. در این میان نیز اقلیت های مذهبی نیز دور از آسیب های جدی نبوده، و دشواری های بسیاری را از سر می گذرانند. اقلیت مسیحی و بویژه نوکیشان، بهاییان و ... همواره در زیر آماج حملات ددمنشانۀ رژیم حاکم و متعصبان مذهبی بوده اند. کمتر کسی است که نداند آنچه را که این انسان های بی گناه می پردازند، تنها بهای باورهای خویش است که در رابطۀ با آفریدگار و پروردگارشان تجلی می یابد. حال این پسندیده است، که برخی با ارزنده پنداشتن گذشتۀ نیاکان خود و باور آنان، منتسب به افتخارات بی بدلیل ملی و میهنی، دیگر هم میهنانشان را بیازارند؟ اساساً این امر چه اثر سودبخشی می تواند در زندگی بشر امروزی در آب و خاک پهناور ایران داشته باشد؟ اگر امروزه افتخاری است برای ایرانیان، همه را با هر آیینی در بر می گیرد و نه گروهی با دینی خاص را.
بسیاری نمی توانند یا نمی خواهند بپذیرند که دین یک مسئلۀ خصوصی است و به احدی دیگر ارتباط نمی یابد. تنها چیزی که همانگونه که در بالا بدان اشاره شد مورد نکوهش است، بهره گیری از دین برای ستم ورزی است، که امروز چه از ناحیۀ حکومت و چه بسیاری از مردم بانجام می رسد. بار دیگر باید متذکر شد، که هر کس مسئول اعمال خویش است، و بی آنکه باور دینیش به چالش کشیده شود، باید پاسخگوی عملکرد خود باشد، و نه بواسطۀ داشتن کیش و مرامی خاص به مجازات رسد. این گونۀ روبرو شدن با قضیه می تواند رضایت همگان را در پی داشته باشد، ورنه حتی با دستیابی به حکومتی سکولار مردمی نیز دستاوردی همانند انچه که پس از خروج اشغالگران انگلیسی از سرزمین هندوستان در زمان آزادمرد تاریخشان مهاتما گاندی رخ داد، عاید مردم ایران خواهد شد. در آن روزها شاهد ستیزه های میان مسلمانان و هندوها و سایرین بوده، که خون های بی گناهان بسیاری را بر زمین جاری نمود. این چیزی است که بیم هایی بسیار را در ورا و در اندیشه ها می پروراند. همچنین نظیر این دشنام ها می تواند بهانه ای به دستان مقدس مئابان سیاسی حاکم دهد، که از آن بسود خود بهره گرفته، در میان مردم چنین ذهنیتی را بپرورانند که اگر این نظام دینی از میان رود، بی دینان و دین ستیزان ریشۀ دین را خشکانده و همه را از تیغ خواهند گذراند. البته آنان تا حد بسیاری نیز تاکنون بواسطۀ برخی کژاندیشان و ساده لوحان کامیاب بوده اند.
همۀ ایرانیان اعم از زردشتیان، مسیحیان، کلیمیان، بهاییان، مسلمانان شیعه و سنی، دراویش موسوم به گنابادی و حتی شیطان پرستان و دیگر عقاید ریز و درشت، در پیکرۀ ایرانی آزاد محق برخورداری از هر گونه آسودگی خاطر بوده، و بی آنکه بیم از آن داشته باشند که بواسطۀ باورهای غیر مشترک به دشنام و ناسزا رنجیده شوند، به مناسک دینی و مذهبی خود همت گمارند. و این همانی است که در منشور جهانی حقوق انسانی مصور و منقوش است.
هم میهنان ارجمند؛ مشکل امروز ایران نه به دین است، همانگونه که کامیابی ایرانیان به تاریخ پر از افتخارشان وابسته نیست، که اگر بود، ایالات متحده امریکا از همۀ کشورهای نظیر ایران با تمدن ها، فرهنگ ها و تاریخ های کهن عقب تر بود. اما این بدان معنا نیست که تاریخ پر از غرور و بالندگی ایران زمین که ریشه در فرهنگ امروزی مردم آن سامان داشته، و موجب زیبندگی دو چندان آن آب و خاک می گردد، خُرد و کوچک شمرده شود. هـرگـــــــــز! باید دریافت و بدین باور دستیافت که ایرانِ امروز در امروز بسر می برد و نه دیروز، که هر آنچه که بود، خوب یا بد سپرید، و باید با معیارهای بهینۀ امروزی آنرا آزین بست و درآمیخت، بگونه ای که بار دیگر آن افتخاری را در گیتی بدست آوَرَد که داشته، و سزاوارش است که دارا باشد.
ارسال به بی رنگی

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۳, جمعه

سکس، اروتیزم و نگاه جامعه

جامعۀ مردمی همواره در رویارویی با غرایز نهفته در وجود خود، با دیدی همراه با شرم و آزرم نگریسته، که این خود در دنیای امروز آسیب های اساسی را بر بستر و بدنه آن وارد می سازد. مسائلی که امروز در بسیاری از نقاط جهان با دیدی بازتر با آنها برخورد گردیده، و دیدگاه های تکامل یافته تر و ارزنده تری را در پی خود داشته است. اما جامعۀ کنونی ما با نگرشی درآمیخته با فرهنگ سنتی، هرگز پرداختن به همانند این موضوعات را برنتافته، و با دیدی کوچک انگارانه، آنرا ناپسند و نادرست بر می شمرد. این نگاه نادرست نه تنها هرگز چالش ها را از میان نبرده، چراکه بر آنها نیز فراوان افزوده است. از این رو است که می بینیم گریز از بازگویش موضوعات از این دست که بر خلاف نگاه سنتی جامعه بسیار نیز مهم رخ می نمایند، گونه ای از مشکلات که از آنها ذیل نام «انحراف اخلاقی» یاد می شود، پدید آورده است. نگاهی که در همه حال نتوانسته رابطه ای خردگرایانه با آنها برپا، و با چشم بستن بر آنها بگونه ای پرسش ها را مخدوش ساخته، و بدنبال چرایی و پاسخدهی به آنها برنیامده است! پرسش هایی که در درازنای تاریخ همواره در اندیشه ها نهان، و هراس و شرم مانع از آشکار نماییشان بوده، و بی پاسخ به نسل های پس از خود واگذار گشته اند. اما آیا هنگام آن فرا نرسیده، که از دریچه ای دقیق و کارشناسانه و برگرفته از دانش های جامعه شناختی و روانشناسانۀ امروزی، بررسی و موشکافی شوند؟
آنچه که امروز حیا مانع از بیان آن می شود، شاید پنجاه سال بعد، بسیار عادی برای آیندگان رخ نماید. اما امروز مردم با لاینحل گذاشتن آن، در چالش ها و نارسایی های فزایندۀ حاصله از آن غوطه خورده و دست و پنجه نرم می کنند. اما از چه روی چندان تمایلی بر رفع معزلات منتشاء از سوی جامعۀ کنونی ایران دیده نمی شود؟
در پایان دهۀ 60 مجموعه کتابهایی در این ارتباط منتشر شد، که از آن دسته می توان به «جوانان چرا؟» اشاره نمود. اما نه تنها هرگز رسیدگی به این مسئله در دستور کار نبود، بلکه با بکارگیری از ایجاد ترس در میان جوانان، گونه ای گریز از بیان واقعیت ها را در پی داشت.
نسل جوان پیش از انقلاب در ایران نیز با کتاب و داستان های «رضا اعتمادی» آشنا بوده و آنها را بخوبی بیاد دارند. کتابی همراه با داستان های زیبای عاشقانه. اما در همان روزها بسیاری بر آن معترض بوده، و آنرا کوچک می شمرده، بر آن مُهر رواج ابتذال می زدند!
سخن گفتن و نوشتن در پیوند با غرایز جنسی (که برخی آن را به نادرست حیوانی نسبت می دهند) و اروتیزم همواره واکنش های منفعلانه را بر می انگیزاند. اما در ورای آنچه که هویدا است، در پنهان همواره و از همه سو بدان ها پرداخته می شود! نکتۀ بسیار مهم در این راستا آن است، که از چه روی بیان و بازگویش این قبیل موضوعات در جامعه امری است نکوهیده و پست، که سرزنش دیگران را موجب می شود، و در نهان همه بدنبال آنند؟! چراکه امروز پژوهش ها در این راستا حکایت از گسترش بسیار در اینترنت در این حوزه را دارد!
در بستر جامعه، فقدان نگاه واقع بینانه به ابعاد گوناگون محیطی که شدیداً بشر بدان ها نیازمند و متکی است، مشکلات و چالش هایی را برای مردم بهمراه آورده، که امروزه آنها آشکارا قابل مشاهده اند.
و اما چه باید کرد؟
فرهنگ امروزین ایرانیان نیازمند به تغییرات و جایگزینی های بسیاری در این زمینه است که در آن بتوان به واقعیات نزدیک شد. یکی از آن تغییرات، بالا بردن سطح ظرفیتها، گنجاندن بدیهیات و اثر بخشی آنها در فرهنگ زندگانی است، که بتوان از مشکلات پیرامون کاست. مسلماً پردازش پدیده های نامبرده باید بدرستی و جدی در دستور کار قرار گیرد.
اما چگونه؟
در این میان این جستار هرگز به چگونگی انجام آن نیاندیشیده و نمی پردازد، بلکه آنرا به کارشناسان در پهنۀ فرهنگ و جامعه وا می گذارد، تا با طریقی منطقی آنرا موشکافی و بررسی نموده، و به دامنۀ فرهنگ بیافزایند. البته در این ارتباط نگاه و رفتار درست و منطقی جامعه نیز بر میزان سودبخشی خواهد افزود، تا هدف را بگونه ای رساتر و ارزنده تر دستیافتی سازد.
ارسال به بی رنگی

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۵, پنجشنبه

نام «خلیج فارس» را برنمی تابم!

ما سالیانی است که بر نام «خلیج فارس» در گسترۀ میهنی و جهانی در چارچوب فرهنگ و سیاست پا می فشاریم، اما هیچگاه با خود نمی اندیشیم که این واژۀ «خلیج» در ریشه تازی است و باید از آن زدوده شود! چرا باید بر واژه ای نا ایرانی پافشرد؟ و نیز چرا از نام کهن و زیبای پارسی آن که «شـاخـاب پـــارس» می باشد بهره نگیریم، که هم استواری در باور و پافشاری خود را با کنشی برتر و بهتر به رخ تازیان بربر و ددمنش پهنۀ خاورمیانه کشیم، و هم با زدودن نام و واژۀ تازیِ خورانده شده بر آن دریای نیلگون که با نام زیبا و دلنشین پارس آزین بسته شده است، مشتی بر دهانشان بکوییم؟ زین پس ما ایرانیان باید واژۀ بدریخت تازی «خلیج» را جلوی تازیان بیندازیم، و نام درست ایرانیش را بکار بریم.
من بهیچ روی نام «خلیج فارس» را بر نمی تابم، چراکه نامش «شاخاب پارس» است نه « خلیج فارس» تازی زده!
ارسال به بی رنگی