۱۳۹۰ مهر ۸, جمعه

درگذشت نهال سحابی ضایعۀ جانکاهی دیگر

نهال سحابی نیز جان باخت! زندانی های سیاسی دیگر نیز یک به یک یا به حبس های طولانی مدت محکوم شده، و تن می دهند، و یا چوبۀ دار، بیماری و در پایان، مرگ را پس از یک دورۀ مرگ تدریجی در زیر شکنجه و محنت بازداشت و زندان به جان می خرند!!!

آه که ایران و ایرانی چرا بخروش نمی آید؟ پس کِـــی بپا می خیزد تا دیگر شاهد این ستم ها نباشد؟

درگذشت این جانباختۀ روانشاد بر خانواده اش تسلیت باد.

ارسال به بی رنگی

۱۳۹۰ مهر ۶, چهارشنبه

هویت یک مسلمان در قاموس چند همسری

امروز سر کلاس درس به دختر خانمی از کشور اریتره رو کرده و بشوخی گفتم: فلانی ـ اشاره به هم میهنش ـ مجــرد است. به من در پاسخ گفت: او 4 زن دارد! من بی درنگ رو کرده و به آن پسر گفتم: می بینی او چه می گوید؟! و وی اینچنین مرا پاسخ داد که من یک مسیحی هستم، و بیش از یک همسر نمی توانم گزینم .

با خود گفتم که عجب دینی است و چه آبرویی نزد دارندگانش است، که تعدد زوجه ملاکی است برای تشخیص هویت! و خوشا به سعادت ایرانیان که تا پارلمانشان هم چند همسری را به تصویب می رساند!!!

ارسال به بی رنگی

۱۳۹۰ مهر ۱, جمعه

داستان عبا و عمامه در اروپا



این عکس را کی گرفتید جناب خاتمی؟ لباس اسلامتان (عبا و عمامه) کجاست؟ نکند به اروپا که تشریف می برید، خودتان را خلع لباس می کنید؟!!
ارسال به بی رنگی

سرباز وطن یا سردار اسلام

امروز در سایت بالاترین به نکته ای جالب برخوردم، و آن این بود که دریافتم شناسۀ شاهزاده رضا پهلوی در آن وب سایت «سرباز وطن» می باشد. به خود گفتم: چه زیباست که پادشاه ایران خویش را سربازی برای وطن می داند و می نامد، حال آنکه حکام زمامدار ددمنش میهنمان خود را سرداران اسلام لقب داده اند. آری، خود را متعلق به اسلام می دانند و نه ایران، و نه سرباز، بلکه سردار!!! آیات خود خواندۀ خــداوند بر آستان کوی او!!! وه که چه اعتماد به نفسی دارند!
براستی لیاقت ایرانی این است که حرامیانی گرگخو برشان حکم برانند، و آنگاه که سربازانش نشان افتخار میهنی دریافت می کنند، بگویند: جانم فدای رهبر، و نَـــــــــــه فدای میهن! شگفتــــــــــــــا!!!
ارسال به بی رنگی

۱۳۹۰ شهریور ۲۸, دوشنبه

یادمان تار مو در لای قرآن

امروز Bible را ورق می زدم، ناگهان برخوردم به یک تار مو در میان صفحات. به یاد آن روزها افتادم که پدران ما پشم آقای خمینی را در قرآن ها جستجو کرده و می یافتند!!!

با خودم گفتم: عجب بینش عمیقی داشتند مردم آن دوران!!!

ارسال به بی رنگی

تصویری گویای حقیقت


نام شاخاب پارس(خلیج فارس) بر مدال کهنه سربازان امریکایی
ارسال به بی رنگی

۱۳۹۰ شهریور ۲۷, یکشنبه

واقعـــاً چه باید گفت؟!

از آنجا که موضوع اعدام همواره مورد اعتراض بسیاری از ایرانیان است، و شمار کثیری به شماتت رژیم جمهوری اسلامی و دستگاه قضایی ایران پرداخته، در این پیوند خرده گرفته، و خواستار برچیده شدن آنند، روز گذشته مقاله ای کوتاه در ارتباط با اعدام و نگاه جامعه نوشتم. شمار بینندگان و خوانندگان آن جستار از 15 تن فراتر نرفت!!! نظر به اینکه خواندن آن نوشته شاید نهایتاً بیش از 5 دقیقه (سیصد ثانیه) را در بر نمی گرفت، شاید جای سئوال و کمی تأمل داشته باشد که چرا نسبت به آن چندان استقبالی نشان داده نشده است؟ نمی دانم ما تنها به نق زدن می پردازیم، یا چاره اندیشی و جایگزینی را نیز در محور کار قرار می دهیم؟

به هر روی نوشتۀ من تنها دیدگاه و نظر سنجی و قلقلک افکار مردم در این راستا بود. باید دید نگرش جامعه آیا اعدام را بر نمی تابد، یا خواستار تداوم آن است. بد نیست ببینیم اقدام فرزند ناصر محمد خانی در کشیدن چهارپایۀ زیر چوبۀ دار شهلا جاهد درست بوده است یا نـــه؟ و نیز با قاتل آن که در میدان کاج به قتل در برابر دیدگان مردم دست زده، چه باید بشود؟

ارسال به بی رنگی

۱۳۹۰ شهریور ۲۶, شنبه

اعــــدام

مجازات اعدام در درازنای تاریخ ایران و در کالبد جامعه همواره برای به مجازات رساندن خاطیان و حربه ای برای ارعاب سایران بکار رفته است. این مجازات پس از اسلام افزایش بی بدیلی یافته، که نمودی شگرف در بستر و رخسار فرهنگ و جامعه را در پی داشته است. مجازاتی که بعنوان حد در دستور کار مجازات اسلامی ذیل قاموس فقهی و دینی در دست حکام و زمامداران قرار می گیرد، افزایش خشونت را در چارچوب نظری و ارزشی به مردم می خوراند. بگونه ای که اقشار زورمدار با بکارگیری از اهرم قانونِ شریعت ـ محور اسلامی، نظر به استیلای حس غالب بر اقشار گوناگون جامعه بویژه ضعیفان و ناتوانان داشته، و همواره آنان را با اشاره ای از تیغ گذر داده و می دهند. فرایند اعدام که همواره شنیع و نکوهیده برشمرده شده، اینک پس از گذشت بیش از چهارده سده از پیدایش اسلام، رنگ و بویی تقریباً ثابت را بر ضمه دارد. اما آیا براستی این مجازات پسندیده و مقبول مردم است؟ و آیا رضایت ایرانیان در پس آن مستقر است؟

اما اعدام تنها خاص کشور ما ـ ایران ـ نیست، چرا که در طول تاریخ و حتی در کشورهای دموکراتیک امروزی، این مجازات به انحاء گوناگون رواج داشته است. اما بسیاری از کشورها رفته رفته از آن گذر کرده، و آنرا از دستور مجازات های کیفری و جزایی خود خارج ساخته اند. لیکن هنوز ایالات متحده علی رغم برخورداری از نظامی دموکراتیک، همچنان بر اجرای آن اصرار و اهتمام می ورزد.

در سال های اخیر موج انتقادات و عدم برتافت این پدیدۀ ناپسند موسوم به قرون وسطایی، در جای جای جهان گسترش بسیار یافته، و دامنۀ آن نیز به ایران که کوشش های عدیده ای را از سوی فعالان حقوق انسانی همراه دارد، سرایت نموده است. اما پرسشی از دیدگان می گذرد، که آیا جامعۀ مردمی ایرانِ امروز مجازات اعدام را می خواهد یا نَـــه؟ این جستار می کوشد تا پرسش مطروحه را بی آنکه اهداف گوناگون رژیم خودکامۀ کنونی حاکم را در پیکره و ورای این مجازات در کانون توجه قرار دهد، نگاه و نگرش فرهنگی جامعه را با چند نمونه که در پی می آیند همراه و درگیر نماید.

ایران کشوری با اکثریت مسلمان است، که همچنان در تقید مذهب قرار داشته، و آنرا بزرگ و مهم می شمارد. در قاموس دین و شریعت موجود، قصاص امری است نه تنها نانکوهیده، بلکه ارضاء درون می کند. در کناره اما زبانزدی معروف رخ می نماید، که در عفو لذتی است که در انتقام نیست. روشن نیست که جمع اضداد در این مقوله چگونه توانسته تاکنون برنشیند!

حال می پردازیم به مثال هایی در این پیوند:

تصور کنید شخصی یکی از نزدیکانتان(فرزند، پدر، مادر، برادر یا خواهر) و حتی فراتر از آنان فردی را در جامعه به عمد به قتل رساند. قتلی که برانگیختگی احساسات خشمگینانه را بپروراند. پاسختان به این پرسش از خود چیست؟ آیا قاتل را می بخشایید، و یــا اشد مجازات که همان اعدام است را از دستگاه قضایی حاکم درخواست می کنید؟

همچنین بار دیگر با این تصور که شخصی آزمندانه و ستمکارانه درون جامعه به توزیع مواد مخدر مبادرت می ورزد، اگر در جای کسی باشید که همسر یا پدر خویش را دربند این افیون می بیند، که به جهت طمع خودخواهانۀ کس یا کسانی در جامعه به این دام مذلت افتاده و دست و پا می زند، و روزگار را بر خانواده اش رقت انگیز و اسفبار ساخته است، خواهان آن مجازات برای عامل یا عاملان نخواهید بود؟ و یا آنکه جای کسی باشید، که بینندۀ همان مصیبت بر فرزند دلبند خویش است، چه عزمی در این قبال راسخ خواهید کرد؟

و نیز آنکه اگر بجای زن یا مردی باشید که همسرش خیانت رذیلانه ای نموده، و به عیش و عشرت گرویده و رابطۀ نامشروعی را بنیان نهاده است، از این موهبتی که دین اسلام برایش فراهم نموده تا بتواند خویش را خشنود ساخته، و انتقام از همسر و نفر ثانی بگیرد، تصمیم بر کرنش در برابر مجازات سنگسار با تمایل باطنی نخواهید گرفت؟

نمونه ها بسیارند و در اینجا به همین شمار بسنده می کنیم. اما اعدام درخواست ما در امر قضا و گسترۀ فرهنگی نیست، و در آن جایگاه والایی ندارد؟ از خود و جامعه می پرسیم، که آیا ایرانیان مجازات اعدام را خواستارند، و یا آنکه طلب برچیدگی آن در کیفر خاطیان را می نمایند؟

ارسال به بی رنگی

۱۳۹۰ شهریور ۲۵, جمعه

آنجلینا جولی

این فرتور را امروز در فیس بوک دیدم. پرسش جالبی بود بهر روی.

من از خود پرسیدم، اگر این بانو یا دوشیزه در ایالات متحده زندگی می کرد، آیا در هالیوود فرش قرمز زیر پایش قرار نمی گرفت؟

برای بزرگنمایی روی فرتور کلیک نمایید.

ارسال به بی رنگی

۱۳۹۰ شهریور ۲۰, یکشنبه

این تصویرِ چیست؟


این تصویر چه چیز را در ذهن آدمی تداعی می کند؟
  1. شبح؟
  2. خفاش؟
  3. عالم ارواح؟
  4. روح پلید؟
براستی چه؟

برای بزرگنمایی روی فرتور کلیک نمایید.

اما این زنی ایرانی سوار بر قایقی امروزی است، در حال تفریح در یک پارک
.


ارسال به بی رنگی

۱۳۹۰ شهریور ۱۵, سه‌شنبه

مسلمانی دموکرات گرا در اروپا خانه گزیده، و نامسلمانی را دشنام می گوید!


امروز پس از نیمروز با یک مرد افغان درگیر شدم.
ماجرا این بود، که در نشستی که در شهرداری برای پناهندگان به جهت سخنرانی شهردار در آستانۀ انتخابات شورای شهر برگزار شد، پس از پایان نشست دریافتم که چتر بارانم دزدیده شده است! از آنجا که جز من واندک شماری، بیشترین را پناهندگانی از کشور سومالی در بر گرفته، که پیشتر نیز از آنجا رفته بودند، من به آنها با دودلی نگریستم، که شاید هر که جای من بود، همینگونه با آن پدیده و رخداد روبرو می گشت. در این راستا با بانویی میانسال هم میهن که آشنایی با او از پیش داشتم، سخن گفته، و از آنچه بر من گذشته خرده گرفتم.
و اما چه گفتم؟
به وی رو کرده و چنین گفتم، که ایشان که دم از اسلام زده، و حتا سی روز را هم در ماه رمضان روزه داشته اند، به چنین کرداری دست می زنند. همچنین افزودم: شاید باید چتر خویش را از دست محمد مصطفی دریافت نمایم. گفته ای را که همواره از زبان ملایان و نمایندگان دین مبین شنیده ایم، که در بهشت چه دریافت می داریم و در روز رستاخیز(یوم القیامة)، ذرة مثقال خیراً یرهُ و ذرة مثقال شراً یرهُ ... به پرسش و چالش کشیده خواهند شد! بیدرنگ آن افغان که شنوندۀ سخنان میان ما بود، برآشفت و مرا به نکوهش گرفته، و گفتگویی ناخوشایند میان ما دو تن در گرفت، که از چه روی به اسلام و محمد مصطفی خرده گرفتی و دشنام گفتی! به هر روی بگذریم که پس از بگو و مگوی فراوان به وی گفتم: از چه روی اگر اسلام خوب است و دینی است نیکو، از کشوری مسلمانخیز به کشوری ترسایی(مسیحی) پناهنده شده، و سر می کنی. پاسخی نداد و همچنان می گفت و می گفت و می گفت!
نمی دانم چه باید گفت و چه باید کرد، که از طالبان سنی و ملایان شیعه می گریزند، و از اسلام پدافند (دفاع) می کنند؟ اگر براستی دینی است نیک ـ که من هیچگاه نه تنها به ستیزه در گفتار و کردار با آن بر نیامده ام، چراکه همواره بر مادۀ شمارۀ 18 منشور جهانی حقوق انسانی پای فشرده ام ـ چرا ما در هیچ کشور مسلمانخیزی، از نیکی پندار، گفتار و کردار نشانی نمی بینیم، و مسلمانان کشورهای ترسای باخترزمین را جایی ارزنده برای زندگی خویش می بینند؟ چرا از کشورهایی که بافت اسلامی درشان در تراز بالا است، اینان می گریزند؟
البته خوب که می اندیشم، بیاد می آورم که وی در پاسخ به پرسشم مرا گفت: تو نمی توانی به من بگویی چرا به اینجا آمده ام. تو نمی فهمی! من برای دموکراسی به اینجا آمده ام. وی را پاسخ دادم: در سخنانت نشانی از مردم مداری و دموکراتیک اندیشی نمی بینم، چراکه اگر می بود، مرا بر می تافتی.
باری... به هر روی در آن باران سیل آسا بی چتر به خانه بازگشتم، و زبانزد آشنا مرا در بر گرفت که: مانند موش آب کشیده شدم!!!
داوری با شمایان.
ارسال به بی رنگی

۱۳۹۰ شهریور ۱۲, شنبه

یاشاسین آذربایجان

براستی که روی همۀ ما را سپید کردید، ای فرزندان میهن. ما به خویش می بالیم به داشتن شما دلیران مرز و بوم پهناور ایرانزمین. یزدان با شما باد ای دلاوران تهمتن و ای یادگاران نامی بابک خرمدین و ستارخان و باقرخان.
ارسال به بی رنگی