۱۳۹۰ فروردین ۱۱, پنجشنبه

12 فرودینی دیگر از راه رسید

امروز سخت غرق در افکار خویش بودم. ناگاه به 32 سال پیش رفتم. آن روزهایی را که پدرانمان شادمان از آنچه که رخ داده، یا آنان بانجامش رسانیده بودند، سرمست بر خود می بالیدند. رویدادی که می توانست در سال 88 یا 89 بر ما نیز شعفی همگون ببار آورد.

در آن روز پدران ما می پنداشتند که سختی ها بسر آمد. ناکامی ها از میان رفت. فقر دیگر نخواهد بود. اقتصاد سامان می یابد. جوان دیپلمۀ بیکاری نخواهیم داشت! چه رسد به لیسانس و فوق لیسانس! آری گمان می بردند، هر آنچه که بود، مانند قارچ از زمین سر برون آورده بود. در آن روز مسرورانه می پنداشتند که دیو رفت و فرشته ای در جامۀ امام امت وارد شد! آری پدران ما چنین می پنداشتند. % 98/2 به جمهوری اسلامی آری گفتند. از چپ مارکسیست، مجاهدین خلق، جبهۀ ملی، نهضت آزادی و ... تا راست سنتی و کجروهای خرافاتی مقدس مئاب و توده های مردم، همه و همه آری را به صندوق های رأی ریختند! آری چنین بود و شد، که رختی را که با شعور انسانی دوخته شده بود را از ایران بکندند، و رختی را که با شعار آراسته شده بود را بر قامتش فکندند. این بود و شد که 32 سال محنت بر مردم مستولی گشت.

نشستم با خود تفکر کردم. پس از چه روی دیگر آن همه باصطلاح غیرت و همت در مردم ایران نیست که دیو را از میهن بگریزانند؟ باز به ژرفای اندیشۀ خود رفتم. هیچ نیافتم. بیشتر به پیش رفتم. آری یافتم. دریافتم که شعور در مردم کارساز نیست، بلکه شعار را باید چسبید! آن که شعارش دلچسب تر باشد و آسان تر رخ نماید، مردم بسویش می روند! آری چنین بود.

به نزد نسل پیش که می روم، می گویم انقلاب. می گویند چرا؟ می گویم چرا که نه؟ پاسخ می گیرم: ما کردیم و ثمرش این شد. می گویم چرا کردید؟ پاسخ نمی دهند. خاموش می مانند! برخیشان که جسورند، می گویند: برای آزادی! می گویم چه نوع آزادی مقصودتان است؟ پاسخ می گیرم: آزادی بیان و دیدگاه، حق رأی و دموکراسی. می پرسم: بدست آوردید؟ پاسخ پرواضح است: خیـــــر! می گویم خب، از چه روی ما نباید انقلاب کنیم؟ مگر ما آنها را که شما می جستید، نباید بجوییم؟ باز برمی گردیم به سطر نخست! این هم از نسل پیشین. بـــاری ...

اخبار را ورق می زنم. گفته ها، رخدادها، حوادث، جنگ ها و ... . آه، در لیبی جنگ است. بمب افکن های ناتو بر فراز آسمان های آن سامان در پروازند. مواضع حساس را بمباران کرده اند. و ... . و وزیر امورخارجۀ لیبی به لندن گریخت. تاریخ را مرور می کنم. هشت سال پیش. نوروز بود. بهار 1382 خورشیدی. با دقت نظاره گر رخدادهایی اینچنین در عراق بودم. در خبرها آمد طارق عزیز به انگستان پناه برده است. شگفتا... چه رویدادها بیک می مانند. سرانجام صدام را نگون ساختند و جایش مهره ای بنهادند. حال نوبت قذافی است امروز. او را بیاندازند، که را خواهند گمارد؟

پیام نوروزی اوباما شدیدتر از پیش بود. بازی سیاست این بار چه چیز در خود دارد؟ آیا نوبت بعدی ایران است؟ الله اعلم.

حاصل حمله به عراق بیش از یکصد هزار کشته بود. در ایران چند صد هزار خواهند بخاک افتاد؟ و نیز مهره ای دست نشانده بر کرسی ریاست جمهوری. در ایران که را بر آن خواهند نشاند؟

حال بیاندیشیم بواقع. کدام راه آسان تر، کم خطرتر و برای آتیۀ ایران مفیدتر و ارزنده تر است؟ حملۀ نظامی به خاک ایران، یا حضور در کف خیابان ها و اعتصاب برای بدست آوردن نظامی دموکراتیک و مردمی؟ بنشینیم و بر آن کمی بیاندیشیـــم ... .

ارسال به بی رنگی

۱۳۹۰ فروردین ۱۰, چهارشنبه

گزارش فعالیت های جاسوسی سفارتخانۀ جمهوری اسلامی در کانال NRK نروژ

هم اینک در کانال تلویزیونی نروژی زبان موسوم به NRK، گزارشی مبنی بر فعالیت های جاسوسی و تفرقه افکنانۀ سفارتخانۀ جمهوری اسلامی، در میان ایرانیان مقیم و پناهجویان به سمع و نظر رسانیده شد. در آن گزارش که به مصاحبه با یک پناهجوی ایرانی پرداخته شد، وی سرگذشت خویش را اینچنین باز می گوید: همکاری در ازای دریافت هزینه های مربوط به امور پناهندگی اعم از حق الوکاله و نیز پول نقد، و در صورت عدم کامیابی در اخذ پاسخ مثبت به تقاضای پناهندگی، مساعدت برای رفتن به یک کشور دیگر، بوده است. او همچنین اضافه می کند: آنها در یک جلسه به من یک دستگاه ضبط صدا دادند. من به آنان گفتم که شنود و ضبط صدا و اینگونه مسائل در نروژ جرم محسوب می شود، و اگر چنانچه با مشکل روبرو شدم، چه کسی به کمک من خواهد آمد؟ و پاسخ این بود که قطعاً سفارت به شما کمک خواهد کرد.

در این گزارش، که از حضور محمدرضا حیدری، دیپلمات پیشین ایرانی هم بهره گرفته شد، وی ضمن تأیید مورد مذکور اینچنین بیان می دارد: فعالیت هایی که در چارچوب سفارتخانه های جمهوری اسلامی انجام می گیرد، پیدا کردن افرادی است که دارای مشکلات اقتصادی یا روحی بسبب عدم مراجعت به ایران، توسط افرادی که با سفارت در ارتباطند، بمنظور راهیابی و نفوذ در داخل گروه های مخالف برای ایجاد تفرقه و نفاق میان آنها می باشد. وی همچنین می افزاید: یک سیاست در جمهوری اسلامی وجود دارد، که نگذارند یک اپوزیسیون قوی در خارج از کشور شکل بگیرد.

در فوریۀ سال 2008 میلادی، وزارت امور خارجه کشور سوئد نیز از اخراج یک دیپلمات سفارتخانۀ جمهوری اسلامی در استکهلم خبر داده بود. آن دیپلمات که به جاسوسی در میان ایرانیان می پرداخته، توسط مقامات آن کشور ترک خاک دریافت نمود.

ارسال به بی رنگی

پرسپولیس هم مانند ایران به ویرانه ای بدل گشت!

امروز باز هم شکستی دیگر! پرسپولیس باز هم باختی دیگر را تجربه کرد البته بازی است، و برد و باخت هم طبیعی است من بشخصه به تیم استقلال و هوادارانش تبریک می گویم اما چگونه می توانم خشمم را از آن باصطلاح مربی پنهان نمایم؟ هنگامی که چهره اش را می بینم، مانند سیبی است با هاشمی رفسنجانی که به دو نیمه تقسیم گردیده باشد شیوۀ سخن گفتنش را که نگو و نپرس! خلاصه که نمی دانم تا به کِی باید تحملش کنیم. الله اعلم/
ارسال به بی رنگی

روان محمد علی ورشوچی شاد و یادش گرامی باد

این هم از محمد علی ورشوچی! پیکرش را امروز به سرای ابدی سپردند. روانش شاد باد، و خدایش وی را بیامرزاد. عزیزان را که می بینم یک به یک این جهان را بدرود می گویند، بخود می لرزم. یعنی من نیز باید بپرم؟
ارسال به بی رنگی

۱۳۹۰ فروردین ۶, شنبه

تلاش برای محکومیت اقدام غیر انسانی نروژ

دوستان و هم میهنان ارجمند؛ با سپاس بسیار از حمیت و بزرگواری یکایکتان، و ادای مسئولیت بسیار گران سنگ فعالان حقوق انسانی در «کانون حقوق بشر ایران» و بویژه سرور ارجمند جناب دکتر امیری مقدم نظر به اینکه این رخداد بسیار ما را جریحه دار کرده، و از آن روی از اهمیت بالاتری نسبت به رخدادهای همانند در میهن عزیزمان ایران برخوردار است، زیرا توسط کشوری دموکراتیک که واجد صلاحیت ارزش گذاری و فدردانی از فعالان حقوق بشر در اقصی نقاط دنیا تحت عنوان«Nobel peace prize» که همه ساله برگزار می گردد، رخ داده است این اقدامِ خلاف قانون، بروشنی نقض آشکار حقوق انسانی، ذیل«منشور جهانی حقوق بشر» و «حقوق پناهجویان» قلمداد شده، و اساساً جنایت علیه بشریت است از اینرو روی سخن حقیر آن است، که این موضوع نه تنها به مرزهای نروژ نباید بسنده شود، بلکه باید در کشورهای گوناگون نیز مورد توجهی بالا قرار گیرد. استدعای من این است، شکوائیه ای حقوقی تنظیم شده، و به دادگاه حقوق بشر اروپا در استراسبورگ تقدیم و مورد رسیدگی قرار گیرد. و نیز مستدعی است که دست اندرکاران امر دفاع و قضا(وکلای دادگستری) در راستای تنظیم و تشکیل پروندۀ شکایت به شیوۀ مورد صلاحدیدشان کوشش خود را مبذول فرمایند. همچنین هم میهنان ارجمند ایرانی در سایر کشورهای اروپایی و غربی مراتب اعتراض خویش را در مقابل دفاتر نمایندگی کشور پادشاهی نروژ اعلام فرموده، تا زین پس شاهد رویدادهایی اینچنین در آن کشور و دیگر کشورها نباشیم.

با مهر و سپاس

ارسال به بی رنگی

۱۳۹۰ فروردین ۱, دوشنبه

اقتصادی که مال خر است


امروز ظریفی خاطرۀجملۀ دیوانه مئابانۀ امام امتِ متعلق به دوران غارنشینی که«اقتصاد مال خر است» را در من زنده کرد آن سخن مافوق حکیمانه با نام گذاری سال جدید بدستان پر توان و شکوه رهبر بیش از اندازه فرزانۀ انقلاب که سال جدید را «سال جهاد اقتصادی» نامیده بود، در پیوند است همه چیز در آن مملکت بقدری مضحک است، که آدمی را بی اختیار به خنده وا می دارد براستی این آفتابه بدستان اصولاً از عضوی بنام مغز در کاسۀ سر برخوردارند؟ من که بدور از باور می دانم.
شاد باشید
ارسال به بی رنگی

پاسخ من در خصوص نامگذاری سال جدید با نام«سال آگاهی تا رهایی»

من پوزش میخوام، یه سئوال دارم راستش! آگاهی دادن انصافاً کار بسیار خوبیه، اما چه آگاهی رو میخوایم به مردم بدیم؟ می خوایم بگیم گرونیه؟ فساد مالی و اقتصادی توسط عوامل دولتیه؟ رانت های اقتصادی، کمر رشد و توسعۀ ملی رو شکسته؟ واردات بی رویه اجناس بنجل چینی صنعت ایران رو از کار و بار انداخته؟ سی ساله مردم نون رو تو خون می زنند و می خوردند؟ مرد ایرونی داره خودش رو به مرد دیگه با لواط عرضه میکنه، تا خرج زن و بچش رو در بیاره؟ زن ایرونی داره تو خیابون چونه سر بهای بدنش می زنه؟ ناموسامون رو دارن تو دبی، پاکستان، افغانستان و ... می فروشن؟ دخترای 3 تا 5 ساله رو توی نت حراج نوروزی میکنن با عنوان«فروش فوق العاده با نازلترین قیمت ها برای دوستداران سکس با کوکان»؟ بنزین در مملکت نفت خیزمون سهمیه ایه؟ با هدفمندی یارانه، پدر مردم در اومده؟ و صدها یا شاید هزاران بدبختی و بیچارگی که مردم ایران رو درمانده کرده؟ ما میخوایم اینا رو بهشون آگاهی بدیم؟ نه عزیز من! شعائر «بازگشت به دوران طلایی» و «هم غزه و هم لبنان» گفتن ها، مردم رو از اقدام برای رهایی باز داشته بیاین اینا رو آگاهی بدین. توی همین بالاترین می گفتن اگه موسوی و کروبی دستگیر بشن، ایران قیامت میشه!!! من گفتم«براستی شما اینگونه می اندیشید؟!» پاسخ گرفتم«شک ندارم»!!! حالا باید به این جمله شک کرد. قصد توهین به مردم و هم میهنانم ندارم، اما پس از آنکه مهاجرانی و پیش از آن کدیور را پس از شعائر سران نمادین دیدم، بیاد این بیت از روان شاد نیک نهاد میرزادۀ عشقی افتادم که گفت:
مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است/ بس که این ملت خر است، بس که این ملت خر است

امیدوارم من رو ببخشید! انشالله که بنده و شما جزء آن دسته از ملت نباشیم.
ارسال به بی رنگی

۱۳۸۹ اسفند ۲۷, جمعه

نوروزتان خجسته و گلگون باد

با آنکه نوروز، این آیین مهر نیاکان آریاییمان در آوارگی و بدور از میهن شکوه و خجستگی ندارد، اما چون در بردارندۀ بهار ایرانی از گونۀ آریایی است، دلنشین است.

با امید آنکه هیچگاه بهارتان به خزان نگرود، دلهاتان از مهــر تهی نگردد، و شادی ارمغانی زیبنده در زندگانیتان باشد، نوروزتان را شادباش و فرخباد می گویم.

ارسال به بی رنگی

۱۳۸۹ اسفند ۱۲, پنجشنبه

روز 8 مارس(17 اسفند) روز نَـه به حجاب اجباری

سه شنبۀ دیگر، روز جهانی پاسداشت مقام شامخ زن می باشد. مقامی که همواره در روزگار پر افتخار باستان در سرزمین ایران، گرامی داشته شده است. اما با ورود تازیان به این سرزمین مهر و دوستی مادری، جامعه دستخوش تغییرات بسیاری گشت، که همانا یکی از آنها نزول جایگاه زن در آن است. از آنجا که این گوهر نیک پی همواره لگدکوب جامعۀ زن ستیز بوده و به سنگ جفا و بی مهری رانده شده، که شوربختانه تبعیضات مذهبی نیز بر مایۀ آن افزوده است، طنین اعتراض بر این بی مهری ها، بویژه در این چند دهه را به صدا درآورده است.
حجاب یکی از ابزارهای فرمانبرداری زنان در عرصۀ اجتماعی می باشد، که این حکومت ملایان از آغاز از آن به سود خود بهره برداری نموده، و چون سازش پدید آمده و اعتراضی جدی دیده نشد، در کالبد جامعۀ مدرن ایرانی سایه گسترانید. البته زنان ایرانی از سویی تلاش بر ایستادگی در برابر این آیین کهنه را بشیوه های کم خطر نموده اند، اما هرگز پویش دلخواه را پدید نیاورده است. ایستادگی بانوان از آن منظر که با وجود کاستی های فرهنگی متأثر از آموزه ها و کژاندیشی های مذهبی و خرافی همواره تداوم داشته، تحسین برانگیز است. و افزون بر آن، زنان معترض ایرانی با اثرگذاری بر بخش های گوناگون جامعه، نقشی مفید را ایفا نموده، و موجبات حرکت های اعتراضی را فراهم آورده اند.
روز زن، مجالی برای طلب حقوق پایمال شدۀ بانوان مرز وبوممان است. این روز در این سال از آن روی پر اهمیت تر از سال های گذشته رخ می نماید، که چون با حضور کنشگران جنبش آزادیخوانۀ سبز ایران هم هنگام گردیده، و می تواند لرزه ای با مقیاس بالاتر را به اندام این حکام زورمدار و خودکامۀ مذهبی افکند.
از آنجا که حجاب برای زنان از فردای پس از انقلاب 57 در ایران، چشم اسفندیار رژیم بوده و می باشد، گمان است که با از سر برکندن حجاب به اصطلاح اسلامی در تظاهرات روز 8 مارس(17 اسفند)، بتوان مشتی آهنین را بر صورت این دیوچهرگان ضحاک ستا نواخته، و توانمندی جامعه و بویژه قدرت ایراندختان را به رُخِشان کشید. از اینرو بسیار پر ارزش است که این موضوع از سوی فعالان جنبش های مدنی زنان و سبز مورد ارزیابی قرار گیرد. پیشنهاد می گردد، اگر نیز چنانچه برخی از بانوان تمایل بر کنار نهادن کامل حجاب در تظاهرات را ندارند، تا حدی از حجاب ضعیف و نامقبول حکومت برخوردار باشند. البته در این امر هیچ اجباری نیست، و مبتنی بر اصل بر دموکراسی، هر شهروند اختیار برخورداری از هر پوششی که مورد نظر و قبولش است، را دارد.
اما بانوانی که حجاب خود را بطور کامل از سر بر می دارند، برای حصول اطمینان و برخورداری از امنیت پس از برگزاری اعتراض، از روبند و ماسک بهره جویند، و تنها موهای سر خویش را عریان نموده، و چهرۀ خود را کاملاً پنهان نگاه دارند. بهتر است روسری ها روی شانه ها انداخته شود، تا در صورت نیاز فوری و ضرورت، دگرباره بر سر نهاده شوند.
لازم به یادآوری است، حضور در دسته جات پرشمار(50 نفره به بالا) قویاً جدی گرفته شود، و هر آینه که به کسی توسط مأموران یورش برده شد، حامیان در دسته بیاریش بشتابند. هرگز از دستۀتان جدا نشده، و امنیت جانیتان را بسیار جدی بگیرید.
یزدان پشت و پناهتان باد.
ارسال به بی رنگی

۱۳۸۹ اسفند ۱۱, چهارشنبه

همه جا از سکته ات سخن است

آقای خامنه ای؛ دیدی سرانجام شیشۀ عمر تو نیز بسرآمده و رو به پایان است. آخر این دنیا با آنهمه جلال و شکوهش به که وفا کرده که به تو کند. اگر ولایت، ریاست و صدارت همیشگی بود، که به تو نمی رسید. حال ببینیم برزخ را چگونه تجربه می کنی، که حق الناس بسیاری به گردن تُست.

دیگران بشنوند و بدانند، که اجل سنگ است و آدم مثل شیشه.

ارسال به بی رنگی

آیا در سفارتخانه های جمهوری اسلامی باشرف دیگری وجود ندارد؟!

آنچه که ساعاتی پیش در خبرها دیده و شنیده شد، احمد ملکی، دبیر اول سرکنسولگری جمهوری اسلامی در میلان ایتالیا نیز بجمع مستعفیان و معترضان سیاست های کشتار جمعی و حاکمیت خودکامه پیوست. وی که خواهر زادۀ مهدی کروبی است، بیش از این تاب همراهی و همسویی با رژیم جنایتکار را نیاورده است.

اما در این پیوند پرسشی از نظرها گذر میکند، که آیا در این نزدیک به دو سال پس از کودتای انتخاباتی 1388، و رویدادهای دردناک و اندوهبار اعم از کشتارها، دستگیری ها، بازداشت ها، شکنجه ها، تجاوز بعنف ها، اعدام ها و آن همه رنج و شکنج هایی را که مردم در این مدت به جان خریده اند، چرا کناره گیری وی آنچنان به درازا انجامیده است؟ جای شکرش باقی است که در هر روی این اقدام مردم گرایانه در خصوص این دیپلمات پیشین سرانجام روی داد.

و اما آیا در میان دیگر کارکنان سفارتخانه های رژیم، انسان آزاده و با شرف دیگری وجود ندارد که به مردم بپیوندد؟! هنگامی که در میان توده های مردم در داخل کشور، کناره گیری از همکاری با حکومت از نظر و سخن گذرانده می شود، بیدرنگ این چرایی بر ذهن می نشیند که آن اقدام و بدنبال آن پیوستن به مردم، چه پیامدهای ناگواری را برای مستخدمین دولت در پی خواهد داشت، که نخستین آن از دست دادن بسیاری از امکانات معیشتی و اقتصادی، و در سطوح بالاتر خطر احتمالی پیگرد از سوی دستگاه های قضایی و امنیتی است. اما از آنجا که این رویکرد، هرگز دربردارندۀ چالش ها و اثرگذار بر زندگی دیپلمات های ایرانی در کشورهای گوناگون و خارج از مرزهای ایران نیست ـ که اگر بود بر دیگر مستعفیان می بود ـ چرا دیگران را مشمول امر نمی سازد؟

پیامی به کارکنان دفاتر نمایندگی جمهوری اسلامی

از آنجا که رژیم کنونی در آستانۀ فروپاشی قطعی است، و دیر یا زود معادلات سیاسی در ایران دستخوش تغییرات اساسی خواهند شد، دیری نخواهد پایید که ناگزیر به انجام اقدامی مشابه خواهید گشت. و همچنین هرگونه همسویی تا سرنگونی کامل رژیم، روزگاری را از برایتان رقم خواهد زد، که می تواند بر شما بسیار ناخوشایند رخ نماید. بدانید که با وجود نامحبوبی این نامردمان در عرصۀ بین المللی و جهانی، پس از سقوط قریب الوقوع، هیچ جایی برای زندگی و آتیۀ خود و خانواده در دسترستان نخواهد بود. پس زهی خیال باطل که اگر ورق برگشته، و روزگار بر روی مردم ایران لبخند زند، شاید با تسلیم درخواست پناهندگی در کشورهای دیگر، مجالی برای زندگی در خارج را خواهید داشت. کسانی که به این رژیم منحوط بقول سردمدارانش اسلامی تا نفس های پایانیش وفادار بمانند، در فردای ایران جایگاهی میان خیل عظیم مردم را نداشته، و از دیگر سو عطوفتی را از دیگر کشورها و دولت ها نخواهند دید. از اینرو هر اقدام از این دست، و کناره گیری زود هنگام شما از همکاری با این دژمخویان دیو سرشت می تواند سرنوشت سال های دیگر زندگیتان را به وجهی بهتر رقم زده، و شادی را بر هم میهنانتان و ناکامی را بر خودکامگان در پی نهد.

والسلام علی من التبع الهدی

ارسال به بی رنگی