۱۳۸۹ آبان ۱۲, چهارشنبه

سپاه و احمدی نژاد، نقل حکایتی قدیمی

موضوع انتشار مقالۀ تهدید آمیز خطاب به رییس جمهور در ماهنامۀ سپاه آنقدر ابلهانه است، که بی درنگ همگان را بر این باور می رساند که در پشت پرده نزاعی میان سپاه و آن عنصر دست نشانده می باشد. سپاهی که در این پنج سال بخوبی نشان داده که نه برای امامش ارزش وهویتی قائل است، و نه برای مجلس و همینطور مردم! اکنون آمده از سخن امام لب می زند که «مجلس در رأس امور است»! شگفتا....

آیا امام نگفته بود که «میزان رأی ملت است»؟ آیا این سخن از او نیست که «نظامیان در سیاست دخالت نکنند»؟ حال آمده اند و عنترشان را از آن می ترسانند که اگر مجلس بخواهد]با دستور از بالا[ می تواند رییس جمهور را عزل کند. کارشان با او تمام شد و قراردادهای میلیاردی را بستند و گرفتند، و اکنون که می بینند نوچه دیگر فرمان نمی برد، می خواهند خلاصش کنند. کمی با نمک است...

نقل این رخداد به این مَثـَل می ماند که در زیر می آید. شاید برخی خوانندگان از داستان و چگونگی شکل گیری آن آگاه نباشند.

گفته شده یک روز مردی در خزینه به شستشو می پرداخت، که ناگاه دل پیچه ای او را فرا می گیرد. از آنجا که برای قضای حاجت راه فراهم نبود، بر آن می شود که در همانجا کار بانجام رساند. اما از تلخی روزگار آنچه که پس داده بود بر روی آب می آمد، و هراس از آنکه بر دیگران نیز آشکار گردد، وی را بر آن داشت که آنرا بپایین زند. اما آن کار بس بی سود رخ می نمود و باز به بالا می بازگشت. آنجا بود که گفت:«از ما آمده و بخودمان شنا می آموزد»!

ارسال به بی رنگی