بسیار با چکامه ای که از مهاجر دلسوختۀ افغان توسط مهدی
فلاحتی در صفحۀ آخر آدینه شب قرائت گردید، به درد آمدم.
اما یک سخن؛
ما متعلق به کشوری هستیم، که مردمش همچنان ترک را عل می
داند، فارس را بل می نامد، عرب را چنین می داند و کرد را چنان، بلوچ را بچشمی ویژه
می نگرد، و در وصف لر جور دیگری می گوید و هکذا!!! این است که همچنان بر کوس نا
اهلی دمیده می شود! هیهات...
هم میهنان؛ ای کسانی که بر کوروش کبیر می بالید، و ای آنانی
که از مسلمانی خویش سرمستید. کوروش در پنج سده پیش از میلاد مسیح نخستین منشور
آزادی بشری را با یکسانی و همسانی آدمیان نبشت. و نیز آنکه مسلمانان از علی و محمد
و دیگر پیشوایان دینیشان همواره چه ها گفته، نوشته و باز گفته اند. آیا این است
فرجام کار؟!
تا فرهنگ آزادگی و انسان مداری در مردم ایران ـ با پا نهادن
و برگرفتن از هر گونه باور و نگرش درستِ در اذهان که انسان سازی را بر ضمه دارد ـ
پا نگیرد همین آش است و همین کاسه.
در خصوص افغانستان ـ که فغانستان و اندوهستان همواره بوده و
هست ـ یک آرزو دارم. و آن این است که روزی در ایرانمان حکومتی آزاد و دموکراتیک
پدید آید، و در این دو کشور دو رفراندوم به انجام رسیده، و این دو کشور یکدست ـ که
با شیطنت شیطان پیر استعمار(انگلستان) دو پاره گردیده ـ مانند دو آلمان شرقی
و غربی به یک کشور واحد بدل گردند. آنگاه مردم فغانزده در کنار هم ریشه ها و هم
زبانان خود، با برخورداری از دارایی های خدادادی ایرانزمین بوعلی سیناها، بوریحان
ها، محمد خوارزمی ها، مولاناها و ... را به ایرانزمین هدیه کرده، و هر دو ملت به
آرامش رسند. اما در کشوری واحد دموکراتیک.
امیدوارم و امیدوارم و امیدوارم.