۱۳۹۰ شهریور ۲۶, شنبه

اعــــدام

مجازات اعدام در درازنای تاریخ ایران و در کالبد جامعه همواره برای به مجازات رساندن خاطیان و حربه ای برای ارعاب سایران بکار رفته است. این مجازات پس از اسلام افزایش بی بدیلی یافته، که نمودی شگرف در بستر و رخسار فرهنگ و جامعه را در پی داشته است. مجازاتی که بعنوان حد در دستور کار مجازات اسلامی ذیل قاموس فقهی و دینی در دست حکام و زمامداران قرار می گیرد، افزایش خشونت را در چارچوب نظری و ارزشی به مردم می خوراند. بگونه ای که اقشار زورمدار با بکارگیری از اهرم قانونِ شریعت ـ محور اسلامی، نظر به استیلای حس غالب بر اقشار گوناگون جامعه بویژه ضعیفان و ناتوانان داشته، و همواره آنان را با اشاره ای از تیغ گذر داده و می دهند. فرایند اعدام که همواره شنیع و نکوهیده برشمرده شده، اینک پس از گذشت بیش از چهارده سده از پیدایش اسلام، رنگ و بویی تقریباً ثابت را بر ضمه دارد. اما آیا براستی این مجازات پسندیده و مقبول مردم است؟ و آیا رضایت ایرانیان در پس آن مستقر است؟

اما اعدام تنها خاص کشور ما ـ ایران ـ نیست، چرا که در طول تاریخ و حتی در کشورهای دموکراتیک امروزی، این مجازات به انحاء گوناگون رواج داشته است. اما بسیاری از کشورها رفته رفته از آن گذر کرده، و آنرا از دستور مجازات های کیفری و جزایی خود خارج ساخته اند. لیکن هنوز ایالات متحده علی رغم برخورداری از نظامی دموکراتیک، همچنان بر اجرای آن اصرار و اهتمام می ورزد.

در سال های اخیر موج انتقادات و عدم برتافت این پدیدۀ ناپسند موسوم به قرون وسطایی، در جای جای جهان گسترش بسیار یافته، و دامنۀ آن نیز به ایران که کوشش های عدیده ای را از سوی فعالان حقوق انسانی همراه دارد، سرایت نموده است. اما پرسشی از دیدگان می گذرد، که آیا جامعۀ مردمی ایرانِ امروز مجازات اعدام را می خواهد یا نَـــه؟ این جستار می کوشد تا پرسش مطروحه را بی آنکه اهداف گوناگون رژیم خودکامۀ کنونی حاکم را در پیکره و ورای این مجازات در کانون توجه قرار دهد، نگاه و نگرش فرهنگی جامعه را با چند نمونه که در پی می آیند همراه و درگیر نماید.

ایران کشوری با اکثریت مسلمان است، که همچنان در تقید مذهب قرار داشته، و آنرا بزرگ و مهم می شمارد. در قاموس دین و شریعت موجود، قصاص امری است نه تنها نانکوهیده، بلکه ارضاء درون می کند. در کناره اما زبانزدی معروف رخ می نماید، که در عفو لذتی است که در انتقام نیست. روشن نیست که جمع اضداد در این مقوله چگونه توانسته تاکنون برنشیند!

حال می پردازیم به مثال هایی در این پیوند:

تصور کنید شخصی یکی از نزدیکانتان(فرزند، پدر، مادر، برادر یا خواهر) و حتی فراتر از آنان فردی را در جامعه به عمد به قتل رساند. قتلی که برانگیختگی احساسات خشمگینانه را بپروراند. پاسختان به این پرسش از خود چیست؟ آیا قاتل را می بخشایید، و یــا اشد مجازات که همان اعدام است را از دستگاه قضایی حاکم درخواست می کنید؟

همچنین بار دیگر با این تصور که شخصی آزمندانه و ستمکارانه درون جامعه به توزیع مواد مخدر مبادرت می ورزد، اگر در جای کسی باشید که همسر یا پدر خویش را دربند این افیون می بیند، که به جهت طمع خودخواهانۀ کس یا کسانی در جامعه به این دام مذلت افتاده و دست و پا می زند، و روزگار را بر خانواده اش رقت انگیز و اسفبار ساخته است، خواهان آن مجازات برای عامل یا عاملان نخواهید بود؟ و یا آنکه جای کسی باشید، که بینندۀ همان مصیبت بر فرزند دلبند خویش است، چه عزمی در این قبال راسخ خواهید کرد؟

و نیز آنکه اگر بجای زن یا مردی باشید که همسرش خیانت رذیلانه ای نموده، و به عیش و عشرت گرویده و رابطۀ نامشروعی را بنیان نهاده است، از این موهبتی که دین اسلام برایش فراهم نموده تا بتواند خویش را خشنود ساخته، و انتقام از همسر و نفر ثانی بگیرد، تصمیم بر کرنش در برابر مجازات سنگسار با تمایل باطنی نخواهید گرفت؟

نمونه ها بسیارند و در اینجا به همین شمار بسنده می کنیم. اما اعدام درخواست ما در امر قضا و گسترۀ فرهنگی نیست، و در آن جایگاه والایی ندارد؟ از خود و جامعه می پرسیم، که آیا ایرانیان مجازات اعدام را خواستارند، و یا آنکه طلب برچیدگی آن در کیفر خاطیان را می نمایند؟

ارسال به بی رنگی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر