عزیزان هم میهن؛
من بعنوان کوچکی از میان خیل انبوه خواستاران آزادی در ایران، با شما گرامیان سخن می گویم. می دانم که نوشتار مرا خوانده، و سپس با وجدان خود، آنرا ارزیابی خواهید کرد.
عزیزانی که در نیروی مقاومت بسیج، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران، مشغول کار و خدمت ـ چه داوطلبانه ـ و چه جمعی تشکیلات اشتغال دارید. عزیزان؛ شما در مشاغل خطیر در حفاظت از تمامیت ارضی کشور و امنیت شهری بار سنگینی بدوش کشیده، و به کشور و مردم خود خدمت کرده و می کنید. پس کارهای شما را منزلتی است، که آنها را بر می افرازیم و بزرگ می شماریم.
شما خوب می دانید که در ایران چه می گذرد. خوب می دانید بر مردم نیز چه می گذرد. زیرا شما خود از ایرانید و از مردم. چون شما فرزندان میهنید. احدی شما را از خود جدا نمی داند.
سال گذشته مردم ایران مانند بسیاری از شمایان، پس از گذشت چهار سال بیداد، بیکاری، فقر، فحشا، گرانی، تورم که در این یک دوره بطور بی سابقه رو به گسترش گذاشته بود، و از میان رفتن آبروی ملی و هویتی، دست اندازی های بی شمار در عرصۀ بین المللی، تحریم های پیاپی بدلیل بی کفایتی و بی تدبیری مسئولان کشور و شنیدن دروغ های بسیار، در انتخاباتی مردمی شرکت جسته، و نامزد مورد نظر و قبول خود را برگزیدند. عزیزان؛ شما خود در ایران زیسته، و خوب می دانید چه بر سر مردم می آید. شما نیز قطعاً کسی را در خانواده یا بستگانتان می بینید که با وجود تحصیل دانشگاهی در جستجوی کار، خسته و درمانده بدان دست نیافته است. شما کسی را دارید که سال ها به انتظار ورود به دانشگاه، پشت کنکور مانده است. شما دختر پاکدامنی را می شناسید، که بی جهیزیه از ازدواج بازمانده است. شما پسر مؤمنی را سراغ دارید، که بجهت نبود امکانات کافی و مورد نیاز، اعم از مسکن و برآمدن هزینه های زندگی، از ازدواج طفره می رود. شما که خود کارمندان دولت هستید، خوب با شرایط تورم بیش از 30% جامعه دست بگریبانید، و خوب می دانید که مشکلات اقتصادی چگونه کمر ملت را شکسته است. چون خود از آنانید. شما خود با مشکل اجاره بهای مسکن، خرید خانه، هزینه های رو به افزایش روزمره، و تحصیل فرزندان و ... دست و پنجه نرم می کنید. آری چون در ایرانید. همه همینند. همه با مشکلات درگیرند و با آنها دست و پنجه نرم می کنند.
آن روز مردم تصمیم به تغییر گرفتند. چه شد؟ تحقیرشان کردند. سرکوبشان نمودند. دستگیرشان کردند. بهشان تجاوز کردند. شکنجه شان کردند. در زندان ها بشیوه های مشکوک آنان را به قتل رساندند. اعدامشان نمودند. وجدان خود را به داوری گذارید، که آیا حقشان آن بود؟
بی گمان می دانید که بر فرزند انقلاب، آن همکار پاسدارتان، غلامحسین روح الامینی چه آمد. آری، فرزند دلبندش، آنکه سال ها او را تکریم می نمود، و او را که در انتظار دامادی اش نشسته بود، را از دست داد. محسن عزیزش زیر رنج و شکنج، برای همیشه پدر و مادرش را ترک گفت.
و نیز سید علی موسوی را می شناسید. آن بسیجی خط شکن را، آن همرزم دوران جنگ را، آن با شرفی را که با آنکه خواهر زادۀ نخست وزیر ایران در دوران امام و جنگ بود، به جبهه آمده، و دوشادوش همسنگرانش به پاسداری و پاسبانی کیان و مرز و بوم شریفش همت گمارد. او حتی برادرش را نیز در همان جنگ خانمانسوز هشت ساله بدرود گفته بود. می دانید چه بر سرش آمد؟ تیری از کمان حرمله ای سینه اش را شکافت. پیکر نازنین او که با تیر بیگانگان بعثی آشنا نشد، با تیر خودی خو گرفت و پرپر شد. او نیز از میانمان رفت.
باکری و همت را چطور؟ آنان را نیز باید بشناسید. شاید فرتور رخسارشان هنوز بر دیوارهای پادگان و محل های کارتان باشد. هرگاه که از بزرگراهی گذر می کنید، نام همت را می بینید. می دانید بر سر همسر و فرزندان آن شهیدان چه آمده است؟ حتماً می دانید که در این یک سال خون گریسته اند.
آری سخن ها بسیارند و زبان از بیانشان قاصر. اما عزیزان من، چشم فروبستن بر آنچه که رخ داده و می دهند، آیا رضایت وجدان را حاصل می کند؟
بگذارید داستانی را برایتان بگویم. نوجوانی بودم در خانواده ای مذهبی. روزی از خود پرسیدم: فلانی، اگر روز عاشورا بودی، با سیدالشهداء می ماندی؟ بخود پاسخ دادم، قطعاً... . و سال ها گذشت. باز همان پرسش را از خود کردم. دو دل شده بودم، که می ماندم و بر ستم یزید و یزیدیان می تاختم، یا می رفتم و حسین را تنها می گذاشتم.
عزیزان؛ به ما آموخته اند که دروغ مادر همۀ گناهان است و جزء معاصی کبیره. می دانم که شک ندارید که گفته ام درست است. نمی دانم که آیا تاکنون از خود پرسیده اید، که آنهمه دروغ چگونه بر زبان زمامداران کشور می نشنیند؟ شما خود دیده اید، که کردان، وزیر پیشین کشور با دروغ چگونه همه را فریفت؟ روزانه چند بار شنوندۀ دروغ های از آن دستید؟
خوب می دانید که دست درازی بر اموال بیت المال مسلمین ـ آنچه که اختلاس مالی نامندش ـ از نگاه قرآن چگونه معصیتی است. و می دانید که خداوند خلیل الرحمن در روز جزا، بر عاصیان و بندگانی که حق الله را به جای نیاورده ترحم می کند، و از آنانی که حق الناس را پایمال کرده در نخواهد گذشت. پس خوب می دانید، کسانی که اموال ملت را چپاول می کنند، در آخرت خاسرند. از اینرو آیا آنان را می توان مورد اعتماد و امین ملت دانست؟
به ما آموخته اند، که سه چیز عرش اعلای خداوند را به لرزه اندازد، و یکی از آنها«لواط» است. پس آیا آنچه که در کهریزک روی داده، مورد وثوق خداوند باری تعالی است؟ مجازات لواط کار چیست؟ سوزندان و سقوط از کوه؟
تجاوز بعنف در فقه اسلامی چه حکمی دارد؟ سنگسار؟ قتل چه حکمی دارد؟ قصاص؟ آری... بــا کسانی که ترانه موسوی، آن دخت رسول الله را بی عصمت کرده، کشتند و جنازه اش را سوزاندند، چه باید کرد؟ حتماً می دانید ترانه موسوی همسر اخویِ شاهمرادی داماد حجة الاسلام حسینی بود، که برنامۀ اخلاق در خانواده اش را همه بیاد داریم. شاهمرادی همچنین باجناق طائب فرمانده پیشین نمسا است. چه می توان گفت! آری... همه در روزگاری رخ داده اند، که پرچم لا اله الا الله بر فراز ایران برافراشته است! معاذالله...
داستانی برایتان می گویم که بارها همه آنرا شنیده ایم. روزی ابوتراب بر محراب نماز ایستاده بود. زنی بر او وارد شد. سوده همدانی. علی بن ابیطالب او را دید و قامت نبست. چراکه حق الناس بر حق الله پیش بود. به او گفت: کاری داری؟ عرض کرد: آری یا امیرالمؤمنین. او گفت که والی گماشتۀ خلیفه حق را پایمال کرده، و بر مسلمین ستم می راند. از تظلم ها گلایه کرد. شِکوه ها نمود. علی اشک در چشم، دست به آسمان بلند کرده و گفت: خدایا؛ تو خود می دانی که من هیچگاه کسی را به ظلم رهنمود نداده ام. پس بی درنگ نگارش نامه آغاز کرده، و چنین نوشت: از احوال تو با خبر شدم. اگر نمی توانی به عدالت حکم برانی، ولایت را بر حامل این نامه تحویل ده. آری چنین بود و چنین شد.
عزیزان من؛ آیا در ایران امروزمان چنین می شود؟ آیا سراغ عدالت را می توان گرفت؟ آیا سایۀ خشم علی بر ستمکار نمایان است؟
قال علی بن ابیطالب: یُستـَـدَلّ ُعـَـلی اِدبار الدُول بـِـأَربـَـع. تـَـضییع ِ الاصول وَ التـَـمـَسُکِ بـِالفـُروع. و تـَـقدیم الاراذِل وَ تأخیر الافاضـِـل.
می گوییم، رهبرمان نوادۀ پیامبر است. مگر بر نوادۀ رسول الله می توان یاقید و تازید؟! آری... پیامبر خود بارها گفته است، که من نیز مانند شما انسانم. و انسان ممکن الخطا است. او خود یک بار، آمادۀ قصاص با تازیانه شد. داستان جعفر کذاب را شنیده اید. می دانید که او فرزند امام هادی، برادر امام حسن عسگری و عموی امام عصر بود. همچون پسر نوح که با بدان بنشست و خاندان نبوتش گم شد، او همنشین بدان بود و به دربار خلیفۀ عباسی راه داشت. عباسیان هم نوادگان عباس عموی پیامبر، و عبیدالله بن عباس یار صدیق علی بن ابیطالب و حسن بن علی بوده اند. تاریخ خود کردۀ شان را بقضاوت نشسته است. آری، شیطان بندگان را می فریبد. خواه پیغمبر زاده، خواه امام زاده و نواده اش را. اما هر که بر ظلم تکیه زند، و ظلم بر تار و پود زندگانیش نشیند و نخواهد که از آن برکَنَد، مصداقی است بر جعفر بن علی النقی و خلفای خود خواندۀ عباسی.
عزیزان؛ شما برادران و خواهران ملت رنج و درد کشیدۀ ایرانید. شما از آنان و آنان از شمایند. پس از چه روی بر رویشان دشنه می کشید؟! چرا بر سر آنانی که از ظلم و جور به تنگ و شِکوه آمده اند، چون ابری طوفانگر می بارید؟! چرا دنیا و آخرتتان را به دنیای کس و کسانی ستمکار می بازید؟! آیا حمایت از آنان، ارزش معاوضه با عذاب ابدی الهی را دارد؟ به گمان من آخرت را مفت می بازید.
قال ابا عبدالله: اِنّ الناس عبید الدنیا والدین لعق علی اَلسِنَتِهِم بحوطونهُ مادَرَّت معاعشهم فَاِذا مُحِصّوا بالبلا قلّ الدیّانون.
پیامبر گفت: هر کس ناظر بر حاکمی باشد که حرام خدا را حلال کرده، بر مردم ظلم روا داشته، و در مقابل آن حاکم سکوت کند، او خود ظالم است. پس گناه ظالم با ساکت در برابر ظالم یکی است. ندای هل من الناصرٍ ینصرنا را از مردم نمی شنوید؟
فرزندان میهن و ملت؛ شما در آغوش پر زِ مهر مردم پاک سرشت میهن جای دارید. شما را مردم خواهند ستود، اگر به آنان بپیوندید و دست در دستانشان، ندای حق طلبی در برابر ستمگران سر دهید. پس به سو و یاریشان بشتابید، تا خداوند و بندگانش را از خود خشنود سازید.
والسلام علی من التبع الهدی
هر چند که بعید می دانم میخ آهنین رود بر سنگ ولی خوش نوشتی ، درود بر شما
پاسخحذف