۱۳۹۰ تیر ۲۸, سه‌شنبه

سخنی کوتاه

من نمی دانم، اگر بگوییم در بالای چشمان جنبش سبز ابروانی است، گویی بر مقدسات برخی جسارت شده است! اگر خدای ناکرده بر موسوی و خاتمی کسی در جایی خرده یا خشم بگیــرد، که دیگر وا ویلتا! این چه دموکراسی و پلورالیسمی است، من در نمی یابم!

سبز اندیشی، ساختن بت برای معابد سیاسی نیست، بلکه داشتن طراوت سیاسی است. این را هنوز برخی در نمی یابند!!!

جنبش سبز ایران، یک جنبش آزادیخواهی است، که با خواست نخستین برسمیت شناختن آراء مردمی با شعار «رأی من کو» پا به عرصۀ ظهور گذاشته است. سپس خواست ها رفته رفته افزایش یافت، و با همبستگی ملی و جذب گروه ها و لایه های گوناگون اجتماعی با نظریۀ تکثرگرایی و برسمیت شناختن عقاید گوناگون و حتی رویارو، با شعار «اتحاد در عمل، اختلاف در عقیده»، گام در میدان کارزار نهاد. اما از چه روی پس از سپرش دو سال همه چیز وارونه رخ می نماید؟ گروهی همانگونه که انقلاب ـ به اصطلاح ـ آزادیخواهانۀ 57 را از آن خود دانسته و بنام خویش به ثبت رساندند، پس از کودتای 22 خرداد 88 چنان کردند که پیشتر نموده بودند! این بود که از قطاری که میلیون ها ایرانی بر آن سوار بودند، یک به یک همه پیاده گشته، و امروز لوکوموتیوران یکه و تنها در آن است!

هم میهنان اگر با سعۀ صدر نکوشند تا این طوفان پدید آمده را به سرانجام رسانند، ره به مقصود نبرده اند. از این رو بر آن باید بود تا با واقعیات بر مبنای درست روبرو شده، و به آرمانی که برایش بسیاری جان داده و قربانی گشته اند، اندیشیده شده، و اصول درست به انجام رسد.

ارسال به بی رنگی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر