در این چند روز که به نوشتن مقالاتی کوتاه پرداختم و از آنچه که پاسخ گرفتم، دریافتم که در مردم ایران گونه ای از بی هدفی و سرگردانی سیاسی محسوس است و دیده می شود. جالب است، که اگر آنان را در این عرصه بی هدف و سرگردان بنامیم، برآشفته شده و یکباره بر می خروشند و چونان گرزی طوفانگر بر پیکر آدمی می بارند!!!
از سویی دیگر اصلاح طلبان دوم خردادی را می نگرم، که پشت سر بیرقدار تدارکارتچی ولایت، خواب وزارت، سفارت، مدیریت کل و ... را دیده، و برای پوزشخواهی از مقام شامخ عظمای ولایتشان، سر و دست می شِکنند!
نمی دانم چه باید گفت، و در نمی یابم چه باید کرد. هیهات از آنهمه زحمات کشیده شده، زخم های برداشته، و خون های بر زمین ریخته و جاری گشته، که پایمال می گردند، و نداها، سهراب ها و کیانوش هایی که دیگر در میانمان نیستند.
از سویی دیگر اصلاح طلبان دوم خردادی را می نگرم، که پشت سر بیرقدار تدارکارتچی ولایت، خواب وزارت، سفارت، مدیریت کل و ... را دیده، و برای پوزشخواهی از مقام شامخ عظمای ولایتشان، سر و دست می شِکنند!
نمی دانم چه باید گفت، و در نمی یابم چه باید کرد. هیهات از آنهمه زحمات کشیده شده، زخم های برداشته، و خون های بر زمین ریخته و جاری گشته، که پایمال می گردند، و نداها، سهراب ها و کیانوش هایی که دیگر در میانمان نیستند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر